حدیث یک نسل
حدیث یک نسل
کیانوش توکلی
دختری زیبا با چشمانی درخشان گیسوان بلند و طلائیش راگره می زند.
کفش های کتانیش را می پوشد .بی هراس از گزمگان پناه گرفته در پشت ستون های شب قدم در کوچه می نهد.
گلوله نابکاری سینه جوانش را می شکافد. با شعار آزادی بر زمین می غلتد.
کفش های کتانیش را می پوشد .بی هراس از گزمگان پناه گرفته در پشت ستون های شب قدم در کوچه می نهد.
گلوله نابکاری سینه جوانش را می شکافد. با شعار آزادی بر زمین می غلتد.